کتاب جاده

اثر کورمک مک کارتی از انتشارات مروارید - مترجم: حسین نوش آذر-جایزه پولیتزر

پدری و پسر کم سن و سالش، سرزمینی سوخته و ویران‌شده را در می‌نوردند و به آرامی به سوی ساحلی ناشناخته پیش می‌روند. در چشم‌اندازهای ویران، هیچ چیز حرکت نمی‌کند، مگر خاکستری که باد آن را می‌پراکند. آن‌ها چیزی ندارند به جز تپانچه‌ای برای دفاع از خودشان در برابر مردانی که سایه وار در حرکتند، لباس‌های کهنه، یک گاری غذای یافت شده از میان زباله‌ها و مردارها و مهم‌تر از همه یکدیگر. شاهکار مکارتی در آن است که در چنین فضای هول‌انگیزی، معجزه‌ی انسانیت تزلزل‌ناپذیر را، با جذابیتی وصف‌ناپذیر به تصویر می‌کشد.


خرید کتاب جاده
جستجوی کتاب جاده در گودریدز

معرفی کتاب جاده از نگاه کاربران
The Road, Cormac McCarthy
تاریخ نخستین خوانش: هفدهم نوامبر سال 2010 میلادی
عنوان: جاده؛ نویسنده: کورمک مککارتی؛ مترجم: ایرج مثال آذر؛ ویراستار: زهرا مردانی؛ کرج، در دانش بهمن، 1387؛ در 261 ص؛ شابک: 9789641740476؛ موضوع: داستانهای نویسندگان امریکایی - قرن 21 م
عنوان: جاده؛ نویسنده: کورمک مککارتی؛ مترجم: حسین نوش آذر؛ تهران، مروارید، 1388؛ در 273 ص؛ شابک: 9789648838831؛ چاپ سوم 1392؛
عنوان: جاده؛ نویسنده: کورمک مککارتی؛ مترجم: زهرا طباطبائی؛ تهران، نشرگستر، 1389؛ در 273 ص؛ شابک: 9786005883077؛
عنوان: جاده؛ نویسنده: کورمک مککارتی؛ مترجم: صنوبر رضاخانی؛ تهران، نشر هنوز، نشر قطره، 1389؛ در 251 ص؛ شابک: 9786009140046؛ چاپ دیگر: تهران، نشر قطره، 1390، در 252 ص؛ شابک: 9786001193361؛
عنوان: جاده؛ نویسنده: کورمک مککارتی؛ مترجم: میترا گنگانی و دیگران؛ تبریز، تسنیم نگار، 1390؛ در 190 ص؛ شابک: 9786009174816؛
جاده، شرح سفر پدر و پسری در جهان ویران پس از یک انفجار اتمی­ست. با این که سال­ها از انفجار اتمی بگذشته اما هیچ نشانه ­ای از شکل ­گیری دوباره ­ی حیات بر روی زمین به ­چشم نمی­آید. پدر و پسر در طول سفر، با آدم­ها که رو به رو می­شوند، از آن­ها می­گریزند یا آن­ها را می­کشند. جز سفر، خوانش­گر در رمان با هیچ طرح روایی دیگر مواجه نیست. تنها یک زمان و مکان وجود دارد. قلمرو روایت مثل هاله سبزرنگ دوربین­های خبری در اطراف پدر و پسر است و از آن فراتر نمی­رود. روایت سرگرم ارائه گزارش جزیی و دقیق از رفتار آن دو است. چشم ­انداز طبیعت: تهی، ویران و مخروبه با گزاره ­های قطعی و ساده اما باحوصله گزارش می­شود. هیچ چیزی شبیه چیز دیگر نیست، زیرا احتمالاً آن دومی دیگر وجود ندارد. با آرزوی صلح بین انسانها، تا این بهشت زمین نیز هرگزی انسان را به بیرون از خویش پرتاب نکند. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
جاده ناپایدار و تکراری است - در حال حاضر در حال فرو ریختن ملویل، در حال حاضر همینگوی - اما این یک ترکیب یکپارچه کمتر از یک جسد reanimated: با هم از قسمت های مرده را به یک گرد و غبار و کلی تقسیم نشده، و سپس به نیمه ناهنجار McCarthy شهرت هنگفتی با فیلمسازان هالیوود و کمیته های زایمان زودرس دارد. در سال 96، پروفسور آلن سوکال، NYU مقاله ای را برای انتشار به چندین مجله علمی ارائه کرد. او ساخته شده آن را بسیار پیچیده و پر از اصطلاحات به طور متوسط ​​فرد نمی تواند قادر به سر و یا دم از آن. او نتیجه گیری می کند که به طور عمدی مقادیر پیشینی از مجلات را که او آن را به آن ها ارسال کرده، پنهان می کند. همانطور که او پیش بینی کرد، آن را پذیرفته و منتشر کرد، با وجود این واقعیت است که این همه مزخرف کامل بود. Sokal Affair نشان داد بی کفایتی کامل از این قضات مورد اعتماد است. آنها نتوانستند استدلال های خوب (یا بد) را تشخیص دهند و عمدتا توسط سیاست تحریک شده بودند. اعترافاتی که بر روی کارهایی مانند The Road انجام شد، متقاعد شده بودند که قضات ادبیات به همان اندازه نامطلوب هستند (و نه تنها کسی که چنین فکر می کند). بر خلاف سوکول، مککارتی این کار را به طور هدفمند انجام نداده است، او فقط با یک شیوه ظاهری خالی که صریح و راحت ستایش می کند، می نویسد. بسیاری از آنها به پروسۀ صریح خود پرداخته اند و اگرچه من طرفدار پرماجرا از همینگوی نیستم، می توانم دقت و دقت را تحسین کنم. اقتصاد یک استفاده عمدی و اقتصادی از کلمات. با این حال این چیزی نبود که من از جاده گرفتم: او بطری پلاستیکی آب را بیرون کشید و کلاه را باز کرد و آن را برگرداند و پسر آمد و آن را برد و نوشید. او بطری را پایین آورد و نفس خود را گرفت و در جاده نشسته و از پاهای خود عبور کرد و دوباره نوشید. سپس بطری را به دست آورد و مرد، نوشید و کلاه را پشت سر گذاشت و از طریق بسته شد. یک میوه از لوبیای سفید خورد، آن را بین آنها گذراند و قلع خالی را به جنگل انداخت. سپس آنها دوباره راه را گشودند. @\nساده؟ بله دقیق و هدفمند؟ Hrdlt جاده به عنوان یک لیست لباس شسته و رفته است (اگر نه به طور صحیح). مجموعه ای از مجموعه های طولانی و فراوانی توصیف های غیر ضروری، ساده نیست اما نیازی به پیچیدگی نیست. ما انتظار داشتیم که این سادگی را عمیق بدانیم - این بازی قدیمی پست مدرن از دیدار کردن، ساختن قدیمی به نظر می رسد جدید، نشان دادن اهمیت رویدادهای روزمره - اما McCarthy isnt در حقیقت متن را عوض می کنم، فقط متوقف می شود هیچ شخصی در آن وجود ندارد، هیچ ارتباطی با طرح، هیچ آشکاری از شخصیت ها وجود ندارد. شاید به این معنی است که خستگی خود را نشان می دهد: آنها حتی نمی توانند انرژی کافی برای شرکت در زندگی خودشان داشته باشند، اما بهترین راه برای نشان دادن خستگی برای نوشتن پاراگراف هایی است که خواننده را خرد می کند؟ نویسنده خوب می تواند عالم را به نظر قابل توجه تبدیل کند، اما جاده بیش از حد لخت است که زیبایی داشته باشد و بی نظیر باشد که خجالت بکشد. هنگامی که ما با کار اضافی طولانی لوس شده ایم، مککارتی به طور ناگهانی دنده ها را عوض می کند، حرکت می کند از شفافیت همینگوی به فلورید ، زبان متجلی ملویل را تحت تاثیر قرار داد: @ مرد فکر کرد که او بعضی از بچه های غم انگیز و انحصاری به نظر می آید که ورود یک عکاسی مسافرتی در شایر و روستا وجود دارد که نمی داند که پشت سر او بازیکنان همه توسط گرگ ها انجام شده اند.\nهیچ تلاشی برای متوقف کردن دو سبک وجود ندارد، آنها مجبور به همسو شدن، بدون قافیه یا دلیل برای متحد کردن آنها هستند. در یکی دیگر از جمله او آویخته مرده، چمن مرده و درختان مرده را با یکنواختی بی نظیر توصیف می کند و سپس به نظر می رسد که با اضافه کردن یک پانچلین، آنها را در یک مهاب کربن قرار می دهد - که به نظر می رسد مانند ناب ترین کلکسیون های سایبرپانکت جهان است. به عنوان مثال: پسر گفت: یک تکه خاکستری منفرد خرد می شود. او آن را در دستش کشید و تماشا کرد آن را مانند آخرین میزبان کریستنموم منقرض کرد. @\nمک کارتي به نظر می رسد تلاش می کند که نماد مخرب مذهبی ملویل را بازیابی کند، زمانی که او پیام مسیحی را در موبی دیک بازی می کند. اما در حالی که الوهام Melvilles وحشتناکی عالی و فراگیر است، McCarthys ظاهری و کوچک است، مانند قالب ریخته گری در اتاق غیر متعارف. ملویل در هیچ کجای دیگری تولید نمی کند. ملویل می تواند در یک خط مانند @ ایستاده درختان خود را، هر یک با یک تنه توخالی، به طوری که یک hermit و crucifix در داخل بود. به شدت، McCarthys طلاکاری شده استعاره های سنگین، یک بار دیگر، در چه باید تلاشی برای ایجاد یک صدای اصلی باشد، اما معمولا به نظر می رسد که محتوای یک کتابچه «تام ادوارد» بیشتر است، پس از کلاس شعر: @. . . پرس و جو: چگونه هرگز با چیزی که هیچ وقت نتوانسته است متفاوت باشد؟ تاریکی ماه نامرئی. شبها در حال حاضر تنها کمی کمتر سیاه است. روزی که خورشید تبعید، زمین را مانند یک مادر گرمی با یک لامپ متولد می کند. افرادی که در پیاده رو نشسته اند، در نیمه غروب خورشید و در لباس های خود سیگار می کشند. مانند خودکشی های فرقه ای شکست خورده. . . @\nمن عاشق این هستم که او پیشگویی می کند که مانند یک ربات آسیموف است. مشاهدات ساردونیک: تقریبا معتقد است او یکی بود، زیرا او درک نمی کند از زیبایی و احساسات انسانی. ضرب و شتم کوپ: با این حال، او اولین قانون آسیموف را نقض می کند، زیرا پرویز نجبانه او باعث آسیب انسان می شود. گاهی اوقات ...

مشاهده لینک اصلی
این همان چیزی نیست که تقریبا همه آن را می گویند.

مشاهده لینک اصلی
من واقعا احساس می کنم مجبور به نوشتن بررسی McCarthys جاده به عنوان این کتاب واقعا برای من (برای کسانی که شما آن را بخوانید نیست، هیچ اسپویلر واقعی در زیر، تنها نقل قول های تصادفی و تفسیر موضوعی وجود دارد). شب گذشته در یک نشستن آن را خواندم. ساعت خواندن تقریبا بدون توقف. من متوجه شدم که این کتاب بسیار عالی در سطوح مختلفی است که من از دست می دهم تا جایی که شروع کنم. این در حال بارگذاری بود، وحشتناک، کاملا دلهره آور و کاملا زیبا. من بسیاری از کتابهای دیگر McCarthys را مطالعه کرده ام و در حال حاضر یک طرفدار بزرگ هستم، اما این یکی متفاوت است، شاید بهترینش از لحاظ نثر، نثر استادانه، طرح بندی و داستان نویسی درخشان است. این جمله را برای مثال بخوانید:The تاریکی که برای آن شبها بیدار شد، بی نظیر و غیر قابل نفوذ بود. سیاه بودن برای گوش دادن به گوش دادن به شما. اغلب او باید بلند شود بدون صدا، اما باد در درختان سیاه و سفید برهنه. او صعود کرد و در تاریکی اوتیست سرد با سلاح هایش غلبه کرد و در حالی که محاسبات وستیبول در جمجمه او مانع از حساب شدن آنها بود. یک یادداشت قدیمی @ Happy times! انتخاب کلمه و تصاویر McCarthy کلاسیک است و در عین حال شفاف تر و دقیق تر، قوی تر و در عین حال شدیدتر است. کل کتاب این الگو را دنبال می کند. هیچ کلمه ای، نه تنها، بیگانه است. شاید این جمله ی منحصر بفرد من در کتاب است: روزی که خورشید بیرون رفته زمین را مانند یک مادر گرمت با یک لامپ محافظت می کند. من فقط آن را دوست دارم. به طرز چشمگیری این کتاب با توجه به دو قهرمان و مشکلات آنها پدر و پسر جوانش در جهان آخرالزمانی تلاش می کنند. می توان گفت که من می توانم با تعاملات آنها شناسایی کنم، انعکاس بزرگی خواهد بود. مککارتی کاملا گفت و گو خود را میخکوب می کند و باعث می شود که من به این که چگونه می توانم با ارائه یک صفحه در ارتباط با نحوه برقراری ارتباط (مثلا دقیقا همانطور که ما صحبت می کنیم) بدیهی است. حقیقتا بیشتر از گفتگوی واقعی می آید. جادوگری برای اطمینان.) پسر جوان به خوبی انجام شد و مطمئنا شخصیت پیچیده ترین کتاب بود. مککارتی او را بعنوان یک موجودیت فراطبیعی (شخصیت مسیحیت) معرفی می کند، تنها بهترین مرتبه، پر از خیر، چیز دیگری از جهان که در آن او خود را می یابد. او به زحمت مسیر راه صالحان را در سراسر کتاب کشیده است، مثل اینکه او خدایان مرد راست دست است. پاداش به نظر می رسد، حداقل به صورت سرزنده، به لحاظ کلیدی شانس است. تقریبا نمی توان از دیدگاه ادبی کار کرد اگر این کار به اندازه وسیله ای برای تقویت موضوع اصلی کتاب نبود: قدرت غیرقابل انکار عشق بیش از همه چیز دیگر. موضوع عشق، که عمدتا از طریق پیوند پدر و پسر ارائه شده است، به خوبی انجام شده است، به طوری که باعث احساسات قوی، حتی در حال حاضر، به عنوان من در نظر گرفتن چگونه به ارائه توسعه مشتاقانه خود را در سراسر رمان است. برای اینکه از هر جهت و در همه زمان ها ناامید و در عین حال برای زنده ماندن و گاهی اوقات رشد کنید، از طریق وقایع وحشتناک وحشتناک باور نکردنی (فکر کنید که پادشاهان استیووی پایدار روی استروئید ها) را تحمل می کنید، احساسات عظیم و غم انگیز را حتی در بیشترین روحیه اما خیلی بیشتر از این است که البته. این گذر، یک سخنرانی سخنرانی از پدر به پسر را در نظر بگیرید که در طول یکی از صحنه های پرشور و ترسناک در کتاب سخن گفته شده است: شما می خواستید بدانید که مردمان بد چه شکلی بودند. حالا تو می دانی. این ممکن است دوباره اتفاق بیافتد. شغل من این است که از تو مراقبت کنم من به این کار توسط خداوند منصوب شدم من هرکسی را که به شما لمس می کند، کشتن آیا شما درک می کنید؟ در این قسمت، مک کارتی تناقض بزرگ در این موضوع عشق را نشان می دهد، این ایده که خشونت و زیبایی می تواند به همان اندازه به چهارم برسد، می تواند از همان سرچشمه ی اصلی باشد. جالب اینجاست که پدر اغلب به خشونت در نقش او به عنوان بنده عشق (به عنوان وظیفه او، به معنای مذهبی، همانطور که در نقل قول بیان شده است) را به خود مشغول می کند. با این حال، پسر هرگز به نظر می رسد برای آن، به طرق مختلف، حتی در آن مکان وحشتناک، بهتر است. او تجسم خالص خالص است و طرف دیگر، عشق بهتر را فراهم می کند، طرفی که در جهان ناکارآمد است و هرگز به غضب و خشونت نمی پیوندد، که زیبایی را حتی برای بعیدترین مکان ها پیدا می کند. مانند دیدن یک تصویر بهتر وقتی که آن را تا نور نگه دارید، کنتراست بین این دو طرف به طور استراتژیک ارائه شده است، صفحه پس از صفحه، در تنها پروسه به خوبی نوشته شده و در نظر گرفته شده است. اغلب تکرار promethean عبارت @ تحویل آتش، موافقت تقریبا تمام قهرمانان دو شخصیت اصلی خود را به تصویر می کشد. این پسر برای همه ما آتش می زند و شاید مهمترین بازماندگان در این دنیای متزلزل است که با مشعل عشق به بشریت به اشتراک می گذارد که دوباره آماده شود. این نکته را نادیده نگیرید، اما مک کارتی این کار را انجام می دهد، تا انتهای همه چیز، هیچ چیز نابغه ای نیست. آیا می توانید بگویید که من کتاب را دوست داشتم؟ من شگفت زده شدم که این کتاب را برای مدت طولانی از دست دادم، من یک طرفدار مک کارتی بودم و او را به طور کلی در بالایbig four @ قرار دادم (با DeLi ...

مشاهده لینک اصلی
او کتاب اسپارتان را با پوشش سیاه پوشانده بود و در صبح خاکستری قرار داشت. خاکستری، خاکستر. مش در صورت شاخ در آسمان. او برای جاده، کتاب در دست قرار گرفته است. خونریزی، گرمی بودن چیزی جز خاکستری، همیشه وجود ندارد. او خسته و گرسنه بود. سرفه سرفه بدتر شده بود. او احساس کرد که ممکن است بمیرد اما او نمیتوانست بمیرد هنوز نه. پسر وابسته به او بود. او در پایین راه رفت و منتظر اتوبوس خزنده شد. آن را از جایی، از طریق مه خاکستری، شبیه سازی کرد. مه خاکستری خاکستری. او روی صندلی، کتاب اسپارتان در دست گرفت. هیچ کس صحبت نمی کرد آنها همه ارواح بودند. خسته، چروکیده، خرد شده، به هر کجا که میروید. دانستن چرا فقط رفتن. او کتاب را باز کرد و خواند. او شروع به دیدن یک الگو، یک الگوی بی نظیر ناامیدی کرد. تکه های ناامیدی خاکستری. پروس در بتن، خاکستری است. بلوک های خاکستری از پروسس. او خواند.این تصاویر را از فیلم ها از زمان گذشته و همچنین کتاب هایی از نویسندگان دوران تأثیر گرفته است. بسیاری از نویسندگان علمی تخیلی، بسیاری از سازندگان فیلم. او فکر کرد او یک فلش را دید، چیزی آشنا. شاید این تنها یکی از رویاهایش بود. رویایی از آنچه که یک بار وجود داشت، اما او نمی دانست. او یک بار شنیده بود، یک داستان به نام @ پسر و سگ او @ توسط، چه کسی؟ الیسون، شاید؟ آیا این نام بود؟ درست به نظر می رسید، اما ذهنش غیر قابل اعتماد بود. چندین بار قابل اعتماد نبود. مردم فراموش می کنند بله، آنها فراموش می کنند و در اینجا، یک قطعه، @ آخرین مرد روی زمین، @ امگا مرد، @ @ باد از مرده، @ @ پلانک از مردگان، @ @ روز بعد، @ @ منطقه گرگ و میش. @ بله، آن یکی ، یکی در مورد مرد و کتاب. عینک شکسته قارچ ها، مردم در چمدان ها، بدن های غنی شده، ناپاک، خاکستری. @ در ساحل @ ذهن خود را به ذهن پرت شد. خاکستری او، ذهن خراشیده است. @ انفجار آندرومدا. @ بدن مشخص. گرد و غبار، پوست چرمی، بدن گره. باران، برف، سفید، سرد و خاکستری. سفید بی انتها. خاکستری بی پایان @ چشم انداز از نیویورک ... @ عناوین به نظر می رسید بی پایان، اما آنها در ذهن خسته خود را مخلوط کرد. آیا او این بار هزار بار پیش از آن خواند و ندیده بود؟ او چه چیزی را از این کتاب برگزیده بود، این کتاب سیاه و سفید اسپارتان، این کوبیدن از همه چیز که پیش آمده بود، همه را دوباره تنظیم شده؟ آیا این اصلی بود، او تعجب کرد؟ او ادامه داد به خواندن. اما او خسته بود، علامت گذاری کرد. باران، قلع، ظروف مرطوب، لرز، شاخه ها و آتش و سرما. همیشه سرد و خاکستری است و راه رفتن، به آرامی. همیشه راه رفتن در جاده. و پنهان پنهان و پیاده روی بی وقفه و جنایات خشونت جنگجویان جاده ای، بچه های بد. آیا این نیز به نظر نمی آید؟ این مرد تعجب کرد، اما ذهن او، مانند بسیاری از توده ها، اغلب فراموش شده بود. او از یک غافلگیر خداوند برای این فراموشی تشکر کرد؛ زیرا برای او خواندن، غیر کلامی و ناخودآگاه آسان تر شد. نویسنده، مککارتی، بدون شک نیز باید از دست رفته باشد که هیچ کس دیگر به آن اهمیت نمی دهد. سرقت ادبی متعلق به گذشته مرده بود. مفهوم عجیب یک روز گذشته. نگران نباشید، در این زمانهای خاکستری. زمان نمونه برداری. از چنگال غارت شده است. ممکن است تصور او از ذائقه بیرون بیاید. اما او نبود. غذای قلع، بسته بندی شده قوطی هایی که در حال غرق شدن و غارت هستند. او کتابهای ادبی را باز کرد و آنها را به جهان خدمت کرد. و جهان خوردند، گرسنه اید. و اعتقاد داشتند كه كودكان كوچك، در معده خالی خود، مانند بزرگترین ظرف غذای لذیذ كه تا به حال تجربه كرده اند، طعم می خورند. برای آنها هیچ پیشرفتی نمی دانستند ماده خاکستری آنها فقط نمی دانستند و آنها در جاده حرکت کردند .-------- (KR @ KY 2009، تنها در سال 2016 فقط کمی تغییر کرد) توجه: این بررسی در مورد اتوبوس ها و در طی آن نوشته شده است در حالی که خواندن این کتاب است. تا به امروز، این محبوب ترین بررسی من در مورد Goodreads است، و برای آن من از همه تشکر می کنم. در مقاله ای در مورد بهترین بررسیهای تقلید در Goodreads در وب سایت نشریات هفتگی ظاهر شد. با تشکر از همه کسانی که با من موافق بودند و همچنین کسانی که مخالف و قوی از این کتاب دفاع کردند.

مشاهده لینک اصلی
من شخص وحشتناکی هستم، زیرا واقعا واقعا دوست ندارم @ Road @ و من مطمئن نیستم که چگونه درباره Cormac McCarthy احساس کنم. صادقانه فکر میکنم چیزی با من اشتباه است. من فقط خواندن @ Road @ را به پایان رسانده ام - فقط چند ساعت طول کشید تا بتوانم از آن عبور کنم، چون کتاب آنقدر طولانی نیست، و من فکر می کنم راه خوبی برای خواندن آن بود، زیرا احساس کردم واقعا در داستان غوطه ور شده است، که به عنوان یک کابوس طولانی از واردات شعری گفته شده است. شخصیتها هنگام صحبت کردن نمیتوانند علامت نقل قولها را بدست آورند و به دلایلی McCarthy با کلمات مشابه @ cannt @ و @ should not @ از بین میرود. - من هنوز مطمئن نیستم که چرا این ضروری بود، به نظر میرسید کمی ناعادلانه بود. داستان در یک جهان پس از آخرالزمان تنظیم شده است، اما آخرالزمان هرگز توضیح و توضیح داده نمی شود. من هنوز هم نمی دانم چرا جهان همانطور که داستان شروع می شود، به جز آن همه چیز ناگهان شروع به سوختن کرد و بازماندگان کمی وجود دارد. بازماندگان باقی مانده عموما بهgood guys @ وbad guys @ تقسیم می شوند - بچه های خوب فقط تلاش می کنند تا بدانند و بچه های بد معمولا معمولا مردم را می کشند و می خورند و چیزها را سرقت می کنند. یک مرد و پسر او در حال پیاده روی هستند، اما ما هرگز نمی دانیم چرا - برای رسیدن به چه چیزی؟ حتی مردی که طرحش این است، هرگز منطق را بیش از یک بار توضیح نمی دهد، زمانی که فکر می کند گرمتر خواهد شد. به نظر من فکر می کنم فقط در اندیشه های آمریکایی و یا غیرممکن است. در یک نقطه، نزدیک انتهای کتاب، بیشتر مصنوعاتی که آنها پیدا می کنند در اسپانیایی نوشته شده اند، که منجر به این شد که من فکر می کنم احتمالا آن را به مکزیک تبدیل کرده بود، اما من هنوز فکر می کنم که آن را غیر ممکن می بینم. به عبارت دیگر، جزئیات جزئی وجود دارد و بسیاری از مکالمات کوچک بین مرد و پسر - مرد معمولا می گوید: \"ما باید @ @ یا @ ما باید بمانید @ و پسر می گوید @ امید @ یا dont من را ترک @ و مرد می گوید @ نگران نباشید @ یا @ خوب @. این احتمالا بزرگترین ناامیدی من در کتاب بود - تکرار عرفانی گفتگو. در حالی که بسیاری از آنها استدلال می کنند که این نقد دقیقا همان چیزی است که نویسنده در نظر داشت * (همراه با موقعیت بی نظیر و کمبود جزئیات) به منظور ایجاد صفات سیاه پوست از آخرالزمان رمان، من فقط احساس می کردم آن را برای علاقه مندان خواندن. زبان قطعا شاعرانه است و با مشاهدات انتزاعی در مورد جهان و یا زندگی یا مرگ، و نه منحرف شده توسط آنها یا داستان نقل مکان کرد. من احساس نکردم که شخصیت ها را هرچه بهتر ببینم چون داستان اینطور ادامه می یابد - آنها به لحاظ عاطفی، مسافران بی پایان که من می توانستم با آن مخالف باشم (به عنوان شما با هر روح سرگردان یک بیابان بعد از آخرالزمانی) همسایه می ماند. واقعا احساس می کنم به هر چیزی که اتفاق افتاد، احساس می کنم چون روایت ها از هم جدا شده اند و انتزاع من فقط من را دور تا آنجا که من منجر به مناظر آخرالزمان. من یک یا دو سال پیش رمان Josà © Saramagos، @ Clindness را خواندم و صادقانه می دانستم که با شیوع بسیار گسترده ای از طبیعت آخرالزمانی در یک راه بسیار متقاعد کننده، ابتکاری و قدرتمندتر برخورد کردم. این شامل زبان زیبایی خیره کننده است، گفت و گو که دارای تمایز و نشانه گذاری نیست، و موقعیت های دشوار است، اما شخصیت ها بی نهایت واقعی تر، قانع کننده تر و شرایط بسیار بیشتر مزاحم است. ساراماگو جرأت می کند که در سراسر @ Blindness @ نشان بدهد. بنابراین، همانطور که گفتم، من مطمئن هستم که من یک شخص وحشتناک هستم و فقط چیزی است که من نمیتوانم دریافت کنم، اما من توسطThe Road @ کاملا نا امید شدم و به طور کلی McCarthy را پیدا کردم و خواندن unenjoyable.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب جاده


 کتاب یک افسانه
 کتاب A Confederacy of Dunces
 کتاب به رنگ ارغوان
 کتاب چتر سبز
 کتاب زندگی کوتاه شگفت انگیز اسکار وایو
 کتاب بوی خوش کوهستان غریب